یادداشت های یک پسر

 


شراب تلخ می‌خواهم...

شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش

که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش

مذاق حرص و آز ای دل بشو از تلخ و از شورش

بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن

به لعب زهره چنگی و مریخ سلحشورش

کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار

که من پیمودم این صحرا نه بهرام است و نه گورش

بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایم

به شرط آن که ننمایی به کج طبعان دل کورش

نظر کردن به درویشان منافی بزرگی نیست

سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش

کمان ابروی جانان نمی‌پیچد سر از حافظ

ولیکن خنده می‌آید بدین بازوی بی زورش


#حافظ


دلبستگی

امیر عظیمی که هیچ‌وقت در مارکت موسیقی به حقش نرسیده این بار شاهکار خلق کرده است.
«دلبستگی» از همان ابتدا با ترانه‌اش به ما می‌گوید اگر خشت اول درست نهاده باشد بنای کار تا چه اندازه قوی خواهد بود. ترانه کار پر از توصیف‌های شاعرانه و بسیار زیبا از معشوق است و به همه ثابت کرده سانسور فقط یک بهانه برای نق زدن است. «من زیر چتر مژه هات میرم وقتی تو بارونی ترین ماهی». عالی نیست؟ باور کنید که هست!
ملودی کار، فاخر و سنگین است و به سادگی و به سرعت با آن ارتباط برقرار نخواهید کرد. هرچه بیشتر آن را گوش کنید بیشتر از آن لذت خواهید برد. تنظیم کار یک تنظیم غربی و به شدت زیباست. استفاده از یک آرپژ با جنس پیانو هم آرامش‌بخش است و هم احساسی. از سوی دیگر در این ترک از صدای عظیمی به عنوان بک وکال استفاده شده. نتیجه؟ بی‌نظیر!
این کار بی عیب و ایراد نیست. به طور مثال لحن خواندن عظیمی برخی لحظات ایرانی است و با فضاسازی تنظیم جور در نمی‌آید اما وقتی کلیت کار انقدر زیبا شده باید آن را شاهکار دانست و از گوش دادن آن لذت برد. دلیل نمی‌شود وقتی عظیمی پروپاگاندای رسانه‌ای ندارد و با آهنگ‌هایش داب‌اسمش نمی‌سازند موسیقی‌اش نادیده گرفته شود. پس لطفا از این کار لذت ببرید و آن را برای «اهل دل» بفرستید!








استقلال؛ ۱۸ آذر ۹۸

دوربین که میرفت رو نیمکت خالی استقلال تمام وجودم بغض میشد...



شروع دوباره؛ من برگشتم؛ سلام!

با خودم عهد کرده بودم که دیگه به بلاگستان برنگردم!

ولی دلتنگی باعث شد طاقت نیارم و عهدم رو بشکنم

ســــلــــام!!



چی میشد

چی میشد جای خوابگاه 
یه خونه کوچیک، 
خیلی کوچیک، 
خیلی خیلی کوچیک، 
در انتظارم بود:/




مالکیت معنوی!

داشتم قسمت مالکیت معنوی و گزارش کپی برداری های وبم رو میدیدم. یکی هست همه پستهام و همچنین جوابایی که به کامنتها دادم رو کپی کرده:| گرخیدم یه لحظه! چرا آخه؟! داری مدرک جرم جمع میکنی؟:|


من یک معلمم! (بهتره بگم خواهم شد)

تمام شد!

همونی شد که دلم میخواست

با وجود مخالفت همه (همههه هااااااا!) شدم دانشجو معلم (:


پ.ن:کامنت خصوصی پستهام فعال نمیشه:|حرفی سخنی داشتید اینجا بگید!((:


بازنشر "تاریخِ زندگی یا زندگیِ تاریخی"

سوم راهنمایی بودم. امتحاناتِ نوبتِ اول شروع شده بود و من به مادر قول داده بودم معدلم ۲۰ بشه. رقابت توی مدرسه‌ی ما بر سرِ صدمِ نمره بود. (مدرسه‌ی الکی مثلاً تیزهوشان) کارِ راحتی نبود اما از اونجایی که لبخندِ مادر ارزشِ تحملِ هر فشاری رو داره بکوب می‌خوندم...


 جهت مشاهده ادامه و منبع اصلی این مطلب کلیک کنید


روز بلاگستان؛ تبریک و گلایه!

روز وبلاگستان فارسی، این سیاره مظلوم اما مفید مبارک!

با دیدن کمپین روز وبلاگ نویسی از طرف مدیران ویرگول و هشتگی که در توییتر به جریان انداختند دلم گرفت.
و ما همچنان خیره به آخرین بروزرسانی وبلاگ رسمی بیان! 8 شهریور 97!


مصاحبه؛تجربه ای جدید

اول از همه بگم توف تو این مدیریتتون!از صبح همه رو علاف کردند و ساعت ۷ عصر آخرین نفری بودم که کارش تموم شد و گفتند بقیه برید فردا بیاید.

تو مصاحبه عالی بودم.خدایی خودم هم فکر نمیکردم اینجوری آچمزشون کنم😂💪هی وسط مصاحبه شک میکردم که عه!این واقعا تویی؟!😅

اما تو بخش عقیدتی و سیاسی سوتی های بدی دادم.مثلا از قبل آماده کرده بودم اگه پرسیدن مرجع تقلیدت کیه بگم مکارم شیرازی بعد همین که این سوالو پرسید به خاطر خستگی و استرس کلا یادم رفت که مکارم نامی در این دنیا وجود داره😑 

در جوابش گفتم: خامنه ای مرجع تقلیدمه.

گفتش که: رساله‌ش رو تو تو خونه داری؟

گفتم: بعععلللههه!

برگشت گفت: آقا اصلا رساله ندارن چی میگی تو😂😂



میل رفتن مکن ای دوست

دمی با ما باش. . .



+ آدرس وبلاگ برای ممنوع البیانی ها:

http://yyp.blogfa.com
آرشیو مطالب
قالب: عــرفـان🖤💔 | ویرایش شده توسط: خودم بلاگ بیان