دوشنبه ۱۰ تیر ۰۴
پنجشنبه ۶ تیر ۰۴
این جنگها، همیشه از جایی شروع میشوند که هیچکس باورش نمیشود. از واژهای دروغ، از تصمیمی پشت در بسته، از لبخندی که چیزی پنهان میکند. و بعد، آدمها شبیه مهرههای شطرنج میافتند. نه سیاه، نه سفید. فقط افتاده.
تمام شد.
دستکم فعلاً.
آتش خاموش شد، صداها خوابیدند.
آسمان، دوباره رنگ آبی گرفت، اما هنوز خاک، بوی سوختگی میدهد.
نمیدانم باید خوشحال باشم یا فقط ساکت.
نه کسی برنده شد، نه کسی برگشت به همان آدمی که بود.
فقط انگار یک خستگیِ عمیق، روی شانهی همهچیز نشسته.
تمام شد، اما دیوارها هنوز میلرزند وقتی باد میآید.
ما حالا خواب میبینیم، اما هنوز وسط خواب، از جا میپریم.
ما زندهایم، اما یک جایی درونمان، هنوز از خاکستر پوشیده شده.
با اینهمه، همین خاموشیِ نسبی، همین نبودن صدای انفجار، خودش موهبت است.
نه برای جشن گرفتن،
که برای ترمیم. برای دوختن.
حالا شاید وقتش باشد
که دوباره یاد بگیریم نفس بکشیم.
که دوباره به چیزهایی فکر کنیم که مدتی فراموششان کرده بودیم:
رنگ، صدا، لبخند، زندهماندن بدون ترس.
نه، این پایان، پاک نمیکند.
اما شاید بشود روی آن، چیزی تازه ساخت.
چیزی کوچک.
چیزی انسانی.
پنجشنبه ۱۶ خرداد ۰۴
امروز تولدم بود.
امروز مثل تولدهای سالهای دورم تنها بودم. فقط من بودم و خودم.
سخت بود... هم خودِ تنهایی، هم خاطرهی تولدهای این چند سال اخیر، و غصهی نبودنش.
با خودم وقت گذروندم. پیتزا درست کردم، حین خوردنش فیلم صبحانه با زرافهها رو دیدم. بعدش کلی پابجی بازی کردم، یهکم از سریال Eşref Rüya دیدم، و الان که دارم این رو مینویسم، دارم فوتبال تماشا میکنم.
راستش، خستهم از اینکه هر سال مینویسم: «فلانسالگیم اصلاً خوب نبود».
اما خب، ۲۳ سالگیم واقعاً خوب نبود. اصلا اونطوری که فکر میکردم پیش نرفت. وحشتناک بود. تنها نقطهی روشنش، مثل سال قبل، بخش کاری زندگیم بود. تنها چیزی که تونستم بابتش به خودم افتخار کنم. امیدوارم این یکی همیشه همینقدر خوب بمونه.
تنها آرزوم برای ۲۴ سالگیم اینه:
زندگیم طوری پیش بره که سال بعد دیگه شب تولدم گریه نکنم.
شنبه ۱۱ خرداد ۰۴
سلام!
این پست رو ببینید.
من با این آدم همکار شدم و امسال تو یکی از مدرسه هایی که بیشتر تایمم رو اونجا بودم مدیرم شد(:
و خب سال داره تموم میشه و اون هم داره از این منطقه میره بعدش.
امسال خیلی بیشتر باهاش صمیمی بودم و خیلی روزای خوبی رو با هم گذروندیم(: عین روزایی که معلمم بود و اصلا رابطه معلم و شاگردی بینمون حس نمیشد، امسال هم اصلا رابطه مدیر و معلمی نداشتیم انگار! رفیق بود و رفیق تر شد. با ده سال اختلاف سن! به وقتش هم خیلی خیلی هوام رو داشت و کمکحالم بود. برا همین ناراحت کنندهست برام رفتنش.
خلاصه خواستم بهتون بگم که امروز اون پست و کامنتاشو نشونش دادم(:
+راستی اینجا هم هفت ساله شده ها! خیلی عجیبه(:
دوشنبه ۲۰ اسفند ۰۳
۱۴۰۳ یکی از عجیب ترین و سخت ترین سال های عمرم بود. اتفاقای زیادی افتاد و روزای عجیب زیادی داشت. از هر نظر. عاطفی، کاری، خونوادگی و و و ... حتی خوشی هاشم عجیب بود. خوشی های کوتاهی که ناراحتی های طولانی در پی داشتند. سالی که فکر نکنم تا ته عمرم بتونم فراموشش کنم.
موفقیت شغلی کم نداشتم ولی عجیب ترین قسمت ماجرا این بود که تو روزایی که حتی توان بیرون اومدن از تختم رو نداشتم مجبور بودم هر روز برم سر کار و عادی رفتار کنم و چه روزای سختی اسماعیل...! اصلی ترین دلیل تغییر پستم همین بود واقعا. هم زمانی اتفاقای وحشتناک و کار سنگین من رو تبدیل کرده بود به یه آدم عصبی و کلافه.
با وجود بی شمار اتفاق توش خیلی هم سریع گذشت و داره به تهش نزدیک و نزدیک تر میشه. و حتی تو همین روزای آخر هم دست از بدی بر نمیداره.
چهارشنبه ۸ اسفند ۰۳
پنجشنبه ۲ اسفند ۰۳
يكشنبه ۲۱ بهمن ۰۳
گاهی احساس میکنم در یک چرخهی بیپایان گرفتار شدهام؛ مثل ماشینی که هر روز همان مسیر تکراری را طی میکند، بدون آنکه مقصدی در کار باشد. تلاش میکنم، برنامه میریزم، کار میکنم، اما در نهایت حس میکنم تمام این تلاشها فقط برای حفظ یک توهم است. توهم پیشرفت، توهم تغییر.
در ظاهر، انگار همهچیز رو به جلو حرکت میکند، اما وقتی عمیقتر نگاه میکنم، میبینم که در همان نقطهی قبلی گیر افتادهام. انگار رشد کردن به یک نمایش تبدیل شده، نمایشی که باید هر روز اجرا کنم تا خودم و دیگران را قانع کنم که هنوز امیدی هست. اما در حقیقت، چیزی تغییر نکرده است، یا حداقل تغییری که واقعا معنیدار باشد، رخ نداده.
شاید مشکل اینجاست که زندگی به شکلی طراحی شده که بیشتر از آنکه واقعا تغییری ایجاد کند، فقط حس تغییر را به ما میدهد. یک مسیر بیانتها که پر از تکاپو است اما مقصدی ندارد. انگار قرار نیست به جایی برسیم، فقط باید همیشه در حال دویدن باشیم، وگرنه از حرکت بازمیمانیم.
به این فکر میکنم که شاید باید از این چرخه بیرون بزنم، اما چطور؟ آیا واقعا راهی وجود دارد، یا این هم یکی دیگر از آن توهمهایی است که ذهنم برای فرار از این یکنواختی میسازد؟
چهارشنبه ۳ بهمن ۰۳
يكشنبه ۲۳ دی ۰۳
با شروع زمستان، هر روز که به سالگرد آن روزهای وحشتناک نزدیک میشوم، یک حس سنگینی در قلبم حس میکنم. انگار زمان دوباره به عقب برگشته و من در حال تجربه کردن دوباره آن لحظات تلخ هستم. احساس غم و اندوه به سراغم میآید و نمیتوانم از آن فرار کنم.
خاطرات آن روزها به راحتی فراموش نمیشوند. دلم میخواهد همه چیز را فراموش کنم، اما نمیتوانم. تصاویر و صداها در ذهنم زنده میشوند و من را غرق در احساساتی میکنند که نمیدانم چطور با آنها کنار بیایم.
گاهی اوقات، حس میکنم که این بار سنگین را باید همیشه با خودم حمل کنم. هیچ چیز نمیتواند آن درد را کم کند. احساس تنهایی و ناامیدی در این روزها بیشتر از هر زمان دیگری به سراغم میآید. انگار هیچ کس نمیتواند آنچه را که من احساس میکنم درک کند.
این روزها و روزهای آینده یادآور فقدان و غمی هستند که هیچ کلمهای نمیتواند توصیفش کند. از خودم میپرسم که آیا این احساسات هرگز کم خواهند شد؟ آیا روزی خواهد رسید که بتوانم به این روزها نگاه کنم و فقط یادشان کنم، بدون اینکه دوباره غرق در درد شوم؟ بعید میدانم.
+عنوان اسم آهنگی است که در حال نوشتن این پست به آن گوش میدادم. دیدی چه کردی - دارکوب

دمی با ما باش. . .
+ آدرس وبلاگ برای ممنوع البیانی ها:
http://yyp.blogfa.com
-
تیر ۱۴۰۴ ( ۲ )
-
خرداد ۱۴۰۴ ( ۲ )
-
اسفند ۱۴۰۳ ( ۳ )
-
بهمن ۱۴۰۳ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۳ ( ۲ )
-
آذر ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
مهر ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
آذر ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
خرداد ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
آذر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
آبان ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
مرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
خرداد ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
اسفند ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
مهر ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
خرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
-
دی ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
-
آبان ۱۳۹۹ ( ۸ )
-
مهر ۱۳۹۹ ( ۱۵ )
-
شهریور ۱۳۹۹ ( ۱۵ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲۰ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۶ )
-
خرداد ۱۳۹۹ ( ۵ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۱۳ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۱۵ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۳ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۵ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۲ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۳ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۶ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )