جمعه ۱۱ مرداد ۹۸
- ۴۴

حدود ۵ سال پیش وقتی تو مدرسه بهمون یاد دادن چه جوری توی بلاگ فا وبلاگ بسازیم منم از سر کنجکاوی رفتم توی سایر وبلاگ دهی ها از جمله میهن بلاگ ، پرشین وب ، نی نی سایت ، لوکس بلاگ و رزبلاگ و..... ( حدود ۴۰ تا وبلاگ دهی )وبلاگ ساختم همون موقع تو بیان ثبت نام کردم ولی یادم چون سیستم نسبت به لوکس بلاگ و رزبلاگ پیچیده تر بود خیلی توش پست نمی گذاشتم و خیلی سر نمی زدم .
اون موقع ها بیشترین هنرم این بود که بیام اس ام اس های پیامک یاب کپی پیس میکردیم توی وبم حدود ۶دماهی با ۴۰ تا وبم همین جوری می گذرانم اونم دریغ از یک نظر. بعد از ۶دماه کلت وبلاگ نویسی رها کردم .
حدود ۲ سال بعد همین جوری با یه وب تو بیان آشنا شدم به نام لباسکده من و مری( با مدیریت سنا بانو ) که موضوعات وبشون اون زمان جذابیت خاصی برام داشت (اونم بیشتر مثل من پست کره ای میزاره ) .
و من از همون موقع با اسم های مستعار زیادی با ایشون در ارتباط بودم تا اینکه حدود ۲ و نیم سال بعد ( یعنی مهر ۹۷ ) به سرم زد منم مثل سنا بیام بر اساس علایقم پست بذارم . نمی دونم چرا اون زمان به جایی اینکه برم یه وبلاگ دیگه بسازم اومدم سر این وبلاگ قراضه که ۴ سال تمام هیچ پستی و نظری نداشته ! بازدید به صفر رسیده و بیشترین آمار بازدید کننده هاش هم از آمریکا و آلمان بودند ( یعنی یه وب ناشناخته تو ایران ) همون موقع شروع کردم به پاک کردن پست های الکی و پاک کردن صندق بیانم و شروع کردم به پست گذاشتن .
ماه اول که بشدت کسل کننده بود هیچ بازدید و نظری نداشتم تنها بازدید کننده هام سنا بانو بود و رها جان . متاسفانه هنوز اون موقع نمی دونستم بیان مثل نماشا و اینستا قابلیت دنبال کردن داره . ماه بعدی از روی کنجکاوی رفتم سراغ برتر های بیان و از همون ب بسم الله رفتم سراغشون که ازشون بخوام باهم تبادل لینک کنیم تا بازدید کنندگان زیاد بشن که این راهم جواب نداد بعضی که با زبان خوش جواب سر بالا دادند بعضی ها که اصلا به رو خودشون نیاوردن و بعضی های دیگه با حرف های نا سزا دلمون شکوندن یه ماه گذشت همون موقع و یه روز اتفاقی از روی لیست وبلاگ های بروز شده با وارد یه وبلاگی شدم به نام زنگ انشا و همون جا با کاکتوس عزیز و دنا و مبهم مهسا و شمیم آشنا شدم . همون جا بود که مفهوم دنبال کردن و دنبال شدن توی بیان متوجه شدم .
بلاخر یه ماه طول کشید تا در کنار سنا و رها و فاطمه دوستان جدید و خوبی پیدا کنیم . همین جا بود که با خوندن پست های این دوستان بود که منم متوجه شدم منم به نویسندگی علاقه داشتم ولی خودم خبر نداشتم همون موقع سعی کردم در کنار پست های کره ای نظرات شخصی و خصوصی خودم زیر پست یلدا شد کنم .
توی بهمن ماه بود که کلی دنبال کننده پیدا کردم که اکثر کنکوری که پست های روزانه شون شده بود دغدغه های بچه کنکوری ها همون موقع منم اومدم در کنار پست کره ای دغدغه هام بیان کردم و نوشتم . تا اینکه توی بهمن ماه با دوست عزیزی آشنا شدم به نام فرزانه که اونم مثل من کنکوری بود .
از نظر خصوصیت اخلاقی و طرز فکری من و فرزانه شباهت بسیار عجیبی داشتیم و این زمینه فراهم کرد که من فرزانه نویسنده وبم کنم . حدود دوهفته بعد چون نزدیک کنکور را بود کم کم پست کره ای کنار گذاشتیم و من بیشتر توی وب از دل نوشته ها مو پست میکردم . و این ماجرا تا اخر کنکور ادامه داشت .
بهتر از کنکور با اینکه الان نویسنده دوتا وبم که توی یکی فقط پست کره ای میزارم ( عکس کده من و اتی) و تو یکی فقط دل نوشته ( غم کده روشنا ) ولی با این حال احساس میکنم احساسات و علایق من دو چیز جدا نا پذیرند برای همین تو این وبم سعی میکنم کنار پست علایق دل نوشته هام ثبت کنم !
برای همین که اسم وب شده موسیقی احساس کره ! ( چون بر اساس احساسات و علایقم پست گذاشته میشود)
فیلمشُ دیدهـ بودم ولی قبلِ اون دختر عممـ داشت منمـ کنجکاو هی گفتمـ منمـ میخوامـ منمـ میخوامـ :| انگار شکلات بود :| بعد دیگه بهمـ یاد داد -.- ولی الان انقدر دوس دارمـ بـ اون موقعهـ ها برگردمـ انقدر کـ همهـ چیـ صمیمیـ تر بود..حیـــف قدر ندونستمـ اون لحظهـ ها رو
وقتی کلاس چهارم بودم خواهرم وب زده بود
چون دوستاش وب زده بودن
و من همیشه در انتخاب قالب و اینا بهش کمک میکردم
منم پارسال برای ترک اعتیاد ب اینستا بازگشتم ب آغوش وب
هرچند نیت ادا نشد :/
ولی خب راضیم چون دویش دارم
فیلم جالبی بود!
یادم نیس چرا و چطوری فقط میدونم الان مثل خر توش موندم 😐😑
وبلاگ ممد مارچلو رو خوندم.همشهدوس داشتم وبلاگ بزنم فک کنم 91.92 هم یه بار زده بودم.ولی چون سرم با چت گرم بود نچسبیدم بش.
موقع امتحان نهاییا بود ک یهویی وب مارچلو رو پیدا کردم.خیلی اتفاقی.و فهمیدم وبلاگ زندس.و خر ذوق شدم.و زدم.
سلام
من با یکی از دوستانم سال 89 یک کافی نت زدیم و با وبلاگ و وبلاگ نویسی آشنا شدم و از بلاگفا شروع کردم و بعد پرشین بلاگ، میهن بلاگ، لوکس بلاگ، بلاگ اسکای و بالاخره به بیان اومدم و حدود یک سال و چند ماهه که اینجا هستم.
البته از دیماه 97 یک سایت هم زدم و یکی از دوستان راهنمایی کرد تا راهش انداختم. اگر خواستید می تونید قدم رنجه بفرمایید و ببینیدش: dabirefarsi.com
مانا باشید.
وای منم چند قستی از اون سریال رو دیدم و اننننقدر ذوق کردم به جامعه بلاگر اهمیت داده شده:-D
عرضم محضرتون که چالش چگونه بلاگر شدید رو بنده زیاد راه انداختم دیگه گندش هم در اومده انقدر مال خودمو تعریف کردم:-D
داشتم تو گوگل برای کنکور و قبولی دانشگاه یکی از دوستام سرچ میکردم _ خودم اپن موقع ۱۲ سالم بود_ اتفاقی تو نتایج گوگل رسیدم به یه وبلاگ طنز و یه پست در مورد اینکه ترم اول خز بازی در نیارید و اینا. دیگه همون شد که وبلاگ طرف رو خوندم و خوندم و خوندم و چند ماه بعدشم خودم بلاگفا وبلاگ ساختم:)
وب تو هم جز اولین وبا بود ک مخاطب ثابتش بودم :)))
یادمه اول راهنمایی که بودم٬ معلم دینی مون که کم سن و سال هم بود (۲۲ سال داشت) از وبلاگ نویسی و چت روم گفت:) . و به من گفت که خودشم وبلاگ داره. منم کم کم وارد دنیای وبلاگ شدم. اوایل آدرسمو به همه فامیل داده بودم (سال ۸۷) ... کم کم دیگه دیدم نمیتونم بنویسم! و همه منو زیرنظر دارند. برای همین وبلاگمو حذف کردم به همه گفتم حذفش کردم و دیگه نمی نویسم. و با وبلاگ های دیگه شروع به نوشتن کردم.
یه نویسنده همیشه یه جا برای نوشتن می خواد مال من وبلاگ بود
دوستای دوران دبیرستانم وبلاگ داشتن و من مث ندید بدید ها کلی دوق میکردم براشون تا دوستم برام یک وبلاگ ساخت تو دبیرستان با لپ تاپ ها. و من دایل آپ میکردم تو خونه و وصل میشدم کلی پست عاشقانه و عکس و مکس اینا میزاشتم.
ولی بعدها بخاطر خالی کردن افکارم وب میزدم و کلی حس خوب و خاطرات تلخ و شیرین زیادی تجربه کردم.
الان با امارکورد میاد بالا
سلامون علیکم 😊
من وبم رو کع با سایت ****** اشناشدم بعدش تو وب هم اندیشان دیدم بچها همه وب دارن گفتم منم بزنم ت امتحانات نوبت اول هم بود😂😂 بعد من نمیدونستم ادرس چجور بزنم ثبت شه دیدم ی دختری ۴ ، ۵ تا a گذاشتع اخر اسمش منم۴. ۵ تا a گذاشتم😂
موقعه کامنت گذاشنتا ک میخاستم ، ادرسمو بذارم هی تعدادa ها میشمردم ببینم درس زدم یا ن بعد ک فهمیدم میسد ادرس کوتاه تری هم ساخت نابود شدم😂 چیزی بلد نبودم تو وب گروهیتونم ادرس و ایمیل خودتونو میزدم 😂😂😂😂😂 ک گفتی وارد نکن 😂 ـ
بعد خب مزیتی ک وب داشت واسم این بود وقت نبود ****** بچها می اومدن و ادم کمتر احساس دلتنگی میکرد . بعدش ک وبتو دیدم گفتم ببینم بیان چجورع و اینا در اخر هم ک موقعه کنکور بود و اشفتگی ذهنی و اینا زدم کلا رفتم ،، اون وب رو هم چن کامنت بچها و اشنایی با بچها دیدگاه بود دلم نیومد پاک کنم ،، ت یکی از پستهات گفتع بودی وب بلاگفات پاک شدع بنظرت ممکنه وب منم پاک شه چن فعالیتی ندارم ؟؟ میترسم پاکش کنن ،،
+ راستی انتخاب رشته کردی ؟ من فقط فرهنگیان رو زدم ، دولتی هیچی نزدم استرسشو دارم خیلی از شهرمون کم دختر خواستن رتبه ها هم خیلی خوبن ، درنا میگ همه شهرتون ک قبول نشدن نگران نباش میگم کلاس ما ده نفر بودیم هشت نفر قبول مجاز فرهنگیان شدیم درنا گفت عع چرا همه تون ایقد درس خونید خو 😂😂😂
من کراشم وبلاگ داشت ولی فقط اعضای بیان میتونستن براش نظر بذارن:) واسه همین وب رو ساختم:)))