یادداشت های یک پسر

 


روزِ تمام فوتبالی؛ تدلاسوی آخر؛ دربی

تدلاسوی قشنگم تموم شد. خیلی خوب و درخورِ تدلاسو تموم شد واقعا. بدون کلیشه‌هایِ قسمت آخرِ سریالی و جمع و جور و جامع. هم تو این قسمت و هم تو قسمت ماقبل پایانی دقیقا به اندازه یه مسابقه فوتبال واقعی هیجان و استرس داشتم! و لحظه‌های رقیق کننده و بغضی‌کننده زیادی هم داشت.
خیلی لحظه های خوبی رو گذروندم حین دیدن این سریال. از همون فصل یک که هیشکی اصلا همچین سریالی رو نمیشناخت و اومدم ازش نوشتم و خیلیا رو به سمتش کشوندم. تا این روزا که خیلی معروف شده و خیلیا دیدنش و دنبال کردنش و دوستش داشتن. دلم برا ریچموند و تک تک آدماش تنگ خواهد شد(:

اینم چند تا شات از قسمت آخر:


امروز دربی هم بود و خیلی استرس داشتم بابتش. باختیم. اون گل ثانیه آخرمون خیلی چسبید و شاید خوشحال‌ترین آدم دنیا بودم اون لحظه. ولی نشد که بشه و خیلی غمگین شدم و هستم. کاش هر چه زودتر این طلسم برامون بشکنه...): ولی اینکه با یه آدم غیرفوتبالی دیدمش و اونطوری هیجان یه مسابقه فوتبال گرفته بودتش باعث شد خیلی خوشحال و هیجان زده بشم و خاطره خوبی هم از این مسابقه به جا بمونه. خیلی تجربه جذابی بود.

میل رفتن مکن ای دوست

دمی با ما باش. . .



+ آدرس وبلاگ برای ممنوع البیانی ها:

http://yyp.blogfa.com
آرشیو مطالب
قالب: عــرفـان🖤💔 | ویرایش شده توسط: خودم بلاگ بیان