چهارشنبه ۱۹ تیر ۹۸
- چیه همش سرت تو اون بی صاحابه کور میشی
+ یه سال تمام سرم تو اون کتابا بود کور نشدم الانم نمیشم نگران نباش
- [سکوت]
- چیه همش سرت تو اون بی صاحابه کور میشی
+ یه سال تمام سرم تو اون کتابا بود کور نشدم الانم نمیشم نگران نباش
- [سکوت]
اینم از این😊 دیشب کم کم داشت خوابم میبرد که با صدای جر و بحث و بشکن بشکن همسایه خواب از سرم پرید(خدا لعنتتون کنه) شب کلا سه ساعت خوابیدم... بر خلاف کابوس هام خیلی زود رسیدیم،حوزه خوب بود و خداروشکر که تو راهرو نیوفتاده بودم. با دو تا از بچه های گزینه دو و همچنین با دوتا از همکلاسی های خودم تو یه کلاس بودم. اما کنکورم! هنوز هیچ حسی نسبت بهش ندارم نه میتونم بگم خوب بود و نه میتونم بگم بد...باید منتظر نتیجه موند.
سر جلسه کیک و ساندیس هم ندادن که😕 ما یه عمر دلمونو به این لحظه خوش کرده بودیم😁
واقعا ممنونم که این مدت غرغر های من رو تحمل کردید و همچنین ممنون از کامنتای خوب خوبتون😊صبح که وبلاگ رو چک کردم از محبتی که داشتید پشمام ریخت (خوب شد خنک شدم تو این گرما😁) و چشام قلب قلبی شد!!
با آرزوی موفقیت برا رفقایی که فردا کنکور دارن✌💪
خب اینم از روز آخر... برخلاف توصیه های بقیه روز آخری رو درس خوندم اما خیلی سبک. بیشتر با مامانم گپ زدیم و کلی خاطره بازی کردیم و همین باعث شد از استرسم یکم کم بشه. همچنین یک دست PES زدم باشد که رستگار شومD: پرونده مطالعه برای کنکور سراسری 98 رو همینجا می بندم و امیدوارم همگی موفق بشیم! اهالی بلاگر دعام کنیدا((:
امروز هم مثل دیروز چندان درسی نخوندم
خیلی خسته و کسلم و هی دلم می خواد بخوابم
مفید ترین کاری که میتونم بکنم اینه که پاشم برم کارتمو پرینت کنم
خدایا میشه زودتر تموم شه؟:|
بعدا نوشت: در حالت کلی زمان به کندی تمام درحال گذره بعد میای دو کلوم درس بخونی فوری شب میشه:| چجوریاس؟
آخرین تلاشها برای کنکور امسال... آخرین هفته قبل کنکور... شاید یک قدم تا پیروزی... شاید یک قدم تا شکست... من قطعا و قطعا و قطعا کم تلاش کردم اینو میدونم و از گفتنش شرم دارم ودلیل زجر کشیدنهای امروزم همینه اما هنوز امید دارم. شاید قدم بعدیم آخرین قدم باقیمونده برای رسیدن به موفقیت باشه...
کنکور سال 94 رو زدم و از نتیجه و پسرفتی که داشتم بسیار عصبانی ام و شدیدا پاچه می گیرم🤦♂️
هفته دیگه همین موقع ها بالاخره بعد چند سال یه نفس راحت می کشم...
امروز خیلی خوب خوندم! راضیم از خودم😊 کاش چند روز گذشته رو هم اینطوری می خوندم و هدرشون نمی دادم... با کوله باری از خستگی راهی تخت خواب می شم و امیدوارم در این چند روزه باقی مونده خالی نکنم و انرژی لازم رو داشته باشم.
پ.ن: چه سخته با گوشی پست گذاشتن😶