دوشنبه ۸ مرداد ۹۷
- ۳۰
۱۹۰۰
بچه که بودم از عصرها بدم میومد
ناهار رو که میخوردیم همه عادت داشتن میخوابیدن
و من تنها ترین کودک جهان میشدم!
بدون هم بازی، بدون تفریح، بدون دلخوشی، بدون هم صحبت
الان تو کشور ما عصره...
بچه که بودم از عصرها بدم میومد
ناهار رو که میخوردیم همه عادت داشتن میخوابیدن
و من تنها ترین کودک جهان میشدم!
بدون هم بازی، بدون تفریح، بدون دلخوشی، بدون هم صحبت
الان تو کشور ما عصره...
من و داداشم عصرا نمی خوابیدیم که. با هم بازی می کردیم.
من اصلاً تو خونه دلم نمی گیره.😁
بر عکس تا پامو می ذارم بیرون و آدما رو می بینم افسرده می شم. 😁😏
من بچگیمو خیلی دوست دارم. سخت بود ولی شیرین.
در مورد موضوع دومم بگم که
نه که ما خیلی خوب وگشنگییییم واسه همین.
همه پیف پیف بو می دن. 😐