یادداشت های یک پسر

 


فی البداهه؛ فروردین ۱۴۰۱ تا اینجای کار

روزای شگفت انگیزی رو گذروندم. از همون چند روز مونده تا عید تا آخرش. مسافرت نرفتیم. چندان مهمونی نرفتیم و کسی هم خونمون نیومد. کلا هر چی که فکر کنید ممکنه کسی تو عید انجام بده و بهش خوش بگذره رو انجام ندادیم! ولی خب حال دلم خیلی خوب بود. حتی الان که دارم بهش فکر میکنم و ازش مینویسم هم دلم برا عید امسال تنگ میشه و لبخند میاد گوشه لبم. 

سال تحویل یه آرزوی متفاوت کردم. متفاوت تر از همیشه. راستی خیلی خوش گذشت اون روز با بچه های خزان. اون شب خر مگس جوگیری مزاحم احوالاتم شد ولی خودم رو کنترل کردم و به جا ریدن بهش، مثل یه تفاله ایگنورش کردم. 

روز اول عید خونه مامانبزرگم بودیم. اون روز فهمیدم که از امسال به بعد چقدر تنها تر از همیشه م تو جمع های خونوادگی! از اون روز به بعد روال اینطوری بود که ظهر پا میشدم. یکم چیز میز میدیدم. بعدش هم تا خود ۴_۵ صبح تو گوشی بودم. کانال و چت کردن و بازی و این حرفا. 

شبا باهاش حرف میزدم. واقعا هم‌صحبتی باهاش تا اون ساعت از صبح لذت بخش بود و پر از حس خوب. سریال دیدن با هم. آهنگ گوش کردن با هم. گفتم آهنگ! عید امسال قفلی بودم رو آهنگ قرمز پوبون. خیلی حال و هوای عجیبی داره این آهنگ واقعا. استریمای رنکاپ عید ارسلان هم خیلی جذاب بود راستی.

شب ۷ فروردین جذاب رو فراموش نکنیم! یکی از بهترین شبای عمرم بود واقعا. هیچوقت به اون اندازه ذوق نداشته بودم و لبخندم کشدار نبوده! یه عکس از برق چشمم و لبخند کنترل نشدنیم گرفتم تا برا همیشه یادم بمونه اون شب رو.

گذشت و گذشت تا رسیدیم به سیزده بدر. همون اول کاری توی ماشین بابام یه حرفایی زد که قشنگ نقطه مقابل افکارم بود. افکاری که هنوز به زبون نیورده بودمشون. و باعث شد که حالا حالا ها هم خفه شم. اینطور شد که شروع روز حس خیلی بدی گرفتم. اون روز تنها بودیم مثل همیشه و جمع خاصی نبود. ولی خوش گذشت و کلی خل و چل بازی در آوردم.

از حس و حالای خوب گفتم یه اتفاق بد هم بگم. همون روزای اول عید یکی از دوستانم داغدار شد که واقعا تا چند روز حال همه مون بد بود... اینکه کاری از دستم بر نمی اومد‌، و این دور بودنه، حال بده رو بیشتر و بیشتر میکرد. 

عید تموم شد. با گفتن اینکه رشته و ورودی ما حضوری نیست و فقط قراره امتحانامون حضوری شه کلی حس گه گرفتم. از یه طرف دلم دوری از خونه و این شهر و محدودیتای خونواده رو میخواست و هنوزم داره کفرم در میاد از این که کل دانشگاهای ایران حضوری شدن به جز این فرهنگیان تخمی خراب شده. این پست رو تو کانالم نوشتم راجع به این موضوع: "۴ سال دوری از خونواده سمی میتونست خیلی برام خوب باشه که کرونا رید توش. الانم که همه جا باز شده همچنان مجازی موندیم ما و با وضعیت دانشگاهامون بعید میدونم ترمای بعد هم حضوری بشیم. عقده این ۴ سال تا ابد میمونه تو دلم(: کیرم تو چین و چینی(: اون یه ترمی که رفتم واقعا دوری و دوستی بود((: پشت تلفن مهربون بودن. روزایی که میومدم خونه پاچه نمیگرفتن. گیر‌ نمیدادن. مثل یه بچه باهام رفتار نمیکردن. احترام بود بینمون! الان همه چیز شده مثل همیشه. گوه خالص."

 از یه طرف دیگه هم واقعا ماتحتم داره میسوزه از حضوری شدن فقط امتحانامون! آقا خب کلاسامون رو هم حضوری میکردید. یکم کیف میکردیم. اوکی تهش با امتحانا هم به گا میرفتیم! قبول بود بخدا((((=

پر از اضطرابم برا این موضوع امتحانامون. کلی درس دارم که صدقه سری انتخاب رشته گل و بلبلم!!! نه چیزی ازشون میدونم و نه علاقه ای دارم که بخونمشون. مثل این بچه خنگای دوران مدرسه میرم میشینم سر کلاس و هیچی نمیفهمم و استرس امتحانا رو میگیرم!

بگذریم!

این روزایی که دارم این پست رو مینویسم. افکار مختلف مغزم رو مختل کردن. نمیشه هایی که هی دارن تو مغزم رژه میرن و باعث شدن بشینم یه گوشه و برا آینده ای که هنوز اتفاق نیوفتاده غصه بخورم. عجیب نگرانم. عجیب دلشوره دارم. امیدوارم این حس ها زودتر دست از سرم بردارن و احوالم بشه مثل عید امسال. دلم تنگ شده واقعا برا جسی اسفند و عید!

طولانی بود و منم گشاد...:////

 

اولشو که خوندم متوجه شدم خوشحالی همین کافیه وسطاشم که دانشگاه حضوری نیست ریده شده بهت ..آخرشم که افکارت مختل شده....

دادا چیزی میزنی؟؟؟

 

فک کنم در کل حال مغزت خوب نیست...

Jesse Blueman در ۲۱ فروردين ۰۱، ۱۳:۰۹ جواب داده:
چرا از نوشتم تو وبلاگ بدم میاد و حس بدی میگیرم به روایت کامنت:

من 2 ساله پشت کنکورم خووببب بعد الان یکم هنگ کردم از پاسخت:///

بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

سلااااااام:)

بعد از یه سال کامنت گذاشتم. البته فک کنم.

**************** ***** ******** ^-^ یا باز من یه جور دیگه تصور کردم :/

من که همیشه یادم میره سال تحویل آرزو کنم.از بس کار رو سرمه. مثلا همین امسال، پنج دقیقه مونده به سال تحویل اونم تو تاریکی شب، داشتن رو مُخم کار میکردن که برم از تو باغ های یه عالمه دورتر از خونه، سماق بیاااارم. منم جدی جدی داشتم میرفتم ولی به هر زحمتی بود پیچوندمش.ولی بجاش فرستادنم تو زیر زمین سرکه بیارم.

 

دانشگاه حضوری.... هم ترسناکه هم خیلیییییی جالب. یعنی من که نمیدونم. ولی بعضیا از اتفاقات خواب گاهشون جوری حرف میزنن، حس میکنم یه جایی بدتر از بند مجرمای خطرناکه زندانه. 

ایشالا واسه شمام حضوری بشه. 

 

 

Jesse Blueman در ۲۳ فروردين ۰۱، ۱۷:۱۱ جواب داده:
سلاااااااااام(:
آره داشت میشد یه سال(:
بخش ستاره دار: شاید(((((((((((:

وای😂😂😂

آررره جفتشم هست. ولی هر چی باشه از شرایط فعلی بهتره(:

خوشحال شدم کامنتت رو دیدم^_^

میدونم شاید مسخره بنظر برسه ولی حسودیم میشه بهت انقد راحت میتونی تو وبت از حالت بنویسی:)

و راجب دانشگاهای فرهنگیان هم سال بعد حضوریه.. به این هم فکر کن که درست تموم بشه مستقیم میری سرکار اونوقت دیگه چهارچوبی نمیتونن برات تعین کنن

و برات خوشحالم که اینجا راحت حرفاتو میزنی حتی اگه برا کسی مهم نباشه:)

"فصل دوم اسکویید گیم" کامینگ سون..

همینقدر کامنت بی ربطD:

Jesse Blueman در ۲۳ فروردين ۰۱، ۱۷:۱۶ جواب داده:
اولین بار بود این مدلی نوشتم و پستم این همه طولانی بود(((:

سال بعد حتی اگه حضوری بشه میمونه فقط دو ترمم): همین فکر رو برا دانشگاه رفتنم هم میکردم(: بعید میدونم!

وای که چقدر حس خوبی داد این حرفت((((: یه وقتایی آدم نیاز پیدا میکنه که جایی بنویسه که شاید برا تعداد خیلی کمی مهم باشه بود و نبودت. و آره راحت تر مینویسی(: 

آخ جوووون(((: البته بعید میدونم به خوبی فصل اول باشه

راستی خیلی خوش گذشت اون روز با بچه های خزان. اون شب خر مگس جوگیری مزاحم احوالاتم شد ولی خودم رو کنترل کردم و به جا ریدن بهش، مثل یه تفاله ایگنورش کردم. 

+ مهدی بیا و بگو  که منظورت از خرمگس من نیستم . تووووورووووووخدااااا

Jesse Blueman در ۲۴ فروردين ۰۱، ۱۳:۵۳ جواب داده:
بروووو باباااااا((((: چرا باید برا تو همچین چیزی بنویسم آخه((((((: خود تفاله هه میدونه کیه و چجوری خرمگس معرکه شد اونشب😂

ای بابا داشتم خوشحال می شدم اصرار ورزی هام بر ریمو کردنت روت تاثیر گذاشته ، نشد که😂😂😂😂😂😂😂 

Jesse Blueman در ۳۱ فروردين ۰۱، ۱۶:۰۱ جواب داده:
😂😂😂

فرهنگیان = اینده ای پوچ

Jesse Blueman در ۳۱ فروردين ۰۱، ۱۶:۰۱ جواب داده:
آموزش و پرورش: کثافت محض

چه عید باحالی داشتین شما

Jesse Blueman در ۴ ارديبهشت ۰۱، ۱۱:۱۱ جواب داده:
(:

سلام مهدی.

چطوری پسر خوبی؟

اوضاع زندگی خوبه؟

Jesse Blueman در ۲۳ ارديبهشت ۰۱، ۰۰:۰۶ جواب داده:
سلام مهدی((((=
چقد خوشحالم که دوباره اینجا میبینمت(=

خوبمممم و امیدوارم تو هم خوب باشی

قربانت 😘

 

خیلی هم عالی. همیشه خوب باشی ؛)

منم خوبم خداروشکر.

Jesse Blueman در ۲۹ ارديبهشت ۰۱، ۱۳:۲۸ جواب داده:
خداروشکر(:
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
میل رفتن مکن ای دوست

دمی با ما باش. . .



+ آدرس وبلاگ برای ممنوع البیانی ها:

http://yyp.blogfa.com
آرشیو مطالب
قالب: عــرفـان🖤💔 | ویرایش شده توسط: خودم بلاگ بیان