چهارشنبه ۱۲ شهریور ۹۹
امروز رفتم سراغ یادداشت های یک پسرِ اول! جونم براتون بگه که وبلاگ من سه تا نسخه داشته. نسخه اول که از سال 94 داشتمش و آرشیوش رو هم کامل دارم. آرشیو دومی رو به خاطر این جریانان (کلیک کنید) به کل از دست دادم و یادداشت های یک پسرِ سوم که هم اکنون مقابل دیدگان مبارک شماست!
القصه! خواستم یکی از نوشته های وبلاگ اولم رو باهاتون به اشتراک بذارم(((:
پ.ن1: راست میگفتم! چه روزهایی داشتمااااا :دی
پ.ن2: چیز زیادی عوض نشده! همچنان صدای زلزله همسایه و توله سگای فامیلشون که کوچه رو میذارن رو سرشون رو مخمه! من قطعا از اون پیرمردایی میشم که یهو میان تو کوچه و توپ بچه ها رو پاره میکنن و دوباره میرن تو خونه شون :دی
پ.ن3: خخخخخخ و درد! خخخخخخ و مرض! خخخخخخ و کوفت!
پ.ن4: از به اشتراک گذاری سایر نوشته ها به شدت معذورم! این یکی نا لوس ترینشون بود. اونا رو بذارم گوشت تنتون آب میشه! شاید همین الان هم اینقدر خُنَک مینویسم و فقط به روم نمیارید نه؟! چهار سال دیگه، اگه عمری بود و اومدم و اینجا رو خوندم مشخص میشه :دی
پ.ن5: هکسره رو هم که رعایت نمیکردم به به!