یادداشت های یک پسر

 


اعلام نتایج

خب نتایج اومده ولی من هنوز دلش رو ندارم برم ببینم:|


🤦‍♂️

تو فیلم متری شیش و نیم، اونجا که پسره به نوید محمدزاده میگه: «بشین استایل ریدن بگیر.» خیلی دیالوگ جذاب تری بود واسم تا اونجا که راجع به زید سابقش چسناله میکنه!

اینگونه بود که وبلاگ نویس شدم!

اعتراف می کنم دیدن سریال "یادداشت های یک زن خانه دار" بود که باعث شد وبلاگ نویسی رو شروع کنم و این تشابه اسمی کاملا عامدانه بود!

شما چطور شد که شروع کردید؟!

در مورد یادداشت قبلی

فکر می‌کنم فضایی که در اون زندگی می‌کنم هم در این قضیه بی تاثیر نباشه.

اتاق من همچنان یک فضای تمام کنکوری داره!

قفسه کتابهام پر کتاب تسته. هر کشو یا کمدی رو باز می‌کنم ازش جزوه و دفترچه آزمون میزنه بیرون!

دیوار های اتاقم هم همچنان پر یادداشت و خلاصه ست.


تو خواب من نیا بزرگوار:/

ای کوفت! ای درد!

چرا من هنوز خواب سال آخر مدرسه و یه هفته مونده به کنکورم رو می بینم؟:|

بزرگوار یه خلاقیتی به کار ببر:/ اومدن نتایجی،انتخاب رشته ای،مصاحبه ای:|

بکش بیرون از اون روزای لعنتی...


ما همون نسلی هستیم که...

ما همون نسلی هستیم که 

حتی خانوادمونم نمیدونه چی تربیت کرده و تهش چی میشیم! 

مارو از چی می ترسونید؟!😎


اینم از فصل سوم

ذوق و خوشحالی که بعد خاموش شدن الی1 توسط کلارک داشتم موقع تموم شدن مدرسه و کنکورم نداشتمD: واقعا چقدر بد میشد اگه بشر اختیار نداشت...

پ.ن1: The100 - پایان فصل سه
پ.ن2: به همین برکت قسم کسی ادامه سریالو اسپویل کنه درجا بلاک میکنم:|




علی موند و حوضش

مزدک میرزایی رو دوست دارم حتی بیشتر از عادل
خبر رفتنش خبر عجیبی بود و عجیب تر تصور فوتبال هایی که گزارششون بین علیفر، سیانکی، یوسفی، احمدی و عباس قانع تقسیم می‌شه...
علی موند و حوضش(: 

کانورسیشن 1

- چیه همش سرت تو اون بی صاحابه کور میشی

+ یه سال تمام سرم تو اون کتابا بود کور نشدم الانم نمیشم نگران نباش

- [سکوت]


تموم شد و رفت

اینم از این😊 دیشب کم کم داشت خوابم میبرد که با صدای جر و بحث و بشکن بشکن همسایه خواب از سرم پرید(خدا لعنتتون کنه) شب کلا سه ساعت خوابیدم... بر خلاف کابوس هام خیلی زود رسیدیم،حوزه خوب بود و خداروشکر که تو راهرو نیوفتاده بودم. با دو تا از بچه های گزینه دو و همچنین با دوتا از همکلاسی های خودم تو یه کلاس بودم. اما کنکورم! هنوز هیچ حسی نسبت بهش ندارم نه میتونم بگم خوب بود و نه میتونم بگم بد...باید منتظر نتیجه موند.

سر جلسه کیک و ساندیس هم ندادن که😕 ما یه عمر دلمونو به این لحظه خوش کرده بودیم😁

واقعا ممنونم که این مدت غرغر های من رو تحمل کردید و همچنین ممنون از کامنتای خوب خوبتون😊صبح که وبلاگ رو چک کردم از محبتی که داشتید پشمام ریخت (خوب شد خنک شدم تو این گرما😁) و چشام قلب قلبی شد!!

با آرزوی موفقیت برا رفقایی که فردا کنکور دارن✌💪






میل رفتن مکن ای دوست

دمی با ما باش. . .



+ آدرس وبلاگ برای ممنوع البیانی ها:

http://yyp.blogfa.com
آرشیو مطالب
قالب: عــرفـان🖤💔 | ویرایش شده توسط: خودم بلاگ بیان